محل تبلیغات شما



میگه منتظر بودم می دیدم با امید چقد خوبید اما دلم میخواست نباشه میگه از لج دوست داشتنتون هی می رفتم توی روابط مسخره که منم به اون رابطه برسم اما یه چیزی کم بود تو کم بودی می گه می ترسم از اینکه نزدیک بشم اما می ترسم باز دور باشم و کسی بیاد کنارت .

می گم حالم خوب نیست نه که روحی ها . جسمم خوب نیست ترجیح میدم کسی نباشه . میخوام آرامش داشته باشم

می گه آرامش رو به من بدهکاری پس من چی؟!می گم می گردیم یه آرامش خوب برات پیدا می کنیم .

می گه مگه از تو چند تا ساختن؟!می گم من نحوست دارم دامنتو می گیره

نگام می کنه و هیچ چیز نمی گه


میگه غیرت این اداها نیست به خدا دختر جون . میگه این که رابطه تو با خدای خودت چطوره چیزیه که به تو ربط داره .

میگم یارو توی یه بحث یه روز من رو تحریم کرد چون به عدل خداش شک داشتم

میگه این رو میگم برای بار آخر غیرت لباس سیاه پوشیدن و ریش نزدن و اندازه مانتو و روسری رو چک کردن نیست غیرت اینه که مواظب باشی حال عزیزت خوش باشه!

میگم من با تو فرق دارم من نمیخوام هیچ چیز رو توی وجودم تغییر بدم . نمی خوام یه روز یکی مجبورم کنه یه لیست تعهد بدم که این هایی که من هستم نقش بازی کردن نیست خودمم

میگه من همینو میخوام میگه من بدجنسم . برای تمام خباثت های اون فرد از خدا متشکرم . اگه اون خبیث نبود الان تو اینجا نبودی فقط کاش قدرت داشتم سیاهی های خاطراتت رو از بین ببرم

میگم من اون خاطرات رو فراموش نمی کنم نمی تونم فراموش کنم نه بخاطر موجودی که توی اون خاطرات بوده بخاطر خودم بخاطر اینکه یادم بمونه 4 سال زندگی به خودم بدهکارم 4 سال آرامش به خودم بدهکارم . 4 سال خوشبختی به خودم بدهکارم یادم نمیره این ها رو تا همیشه بیشترین تلاشم رو بکنم که خوشحال باشم تا تلخی شکنجه هایی که به خودم دادم رو از بین ببرم

میگه ناراحتی ؟!

میگم برای روزهای سوخته شده زندگیم آره .

میگه ناراحتم برای اینکه چرا زودتر از اون سال های سیاه ندیدمت ندیدمت که از همون روز مراقبت باشم که کسی اذیتت نکنه .

میگم چرا؟

میگه آخه دوست دارم دختر کوچولو

میگم آخه دوست دارم آقای عزیز


وقتی از شدت ترس از بین اون همه باد و گرد خیابون ولی عصر رو می اومدم پایین و خاکی و آشفته با یه کوله پشتی سنگین داشتم از حال می رفتم فقط داشتم به این فکر میکردم که چرا یه تلفن عمومی توی این خیابون نمی بینم موبایلم آنتن نداشت و می دونستم یه کسی اون دورها داره مدام شماره من رو میگیره و از در دسترس نبودنم آشفته اس . شبیه قهرمان های این فیلم های حادثه ای شده بودم که از وسط کلی خطر عبور می کنه تا به هدفش برسه! جزء معدود آدم هایی بودم که کنار خیابون و توی مغازه ها منتظر تموم شدن شرایط بد نبودن و داشتن راهشونو ادامه می دادن وقتی بالاخره تونستم باهاش تماس بگیرم صداش می لرزید حس یه قهرمان پیروز بهم داست داده بود!!!! این هم لحظات حماسی رابطه من و امید فقط حیف شد تهران نبود تا برم مثل قهرمان فیلم بپرم در آغوش محبوبم تا آخر هپی اند ایجاد بشه!


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها